روزگار نفرتانگیز جهان کنونی روزگاری است که کشتن و کشته شدن یک اتفاق ساده است هر روز صبح وقتی دارید چای شیرین صبحگاهیتان را هم میزنید بی شک گوینده رادیو دارد از تعداد کشته شدگان فلان عملیات انتحاری در فلان کشور جهان میگوید و شما بدون اینکه لحظه ای قاشقچی را نگه دارید که صدای گوینده را واضح بشنوید به هم زدن چای شیرینتان خواهید پرداخت چراکه این فجایع برای ما عادی شدهاند.
همه چیز از آنجایی شروع می شود که یک میز به شما به عنوان امانت سپرده می شود. و شما می شوید مسئول فلان اداره ، فلان نهاد و یا هر پست دیگر
در اولین فرصت چند سخنرانی و یک نشست خبری دست و پا می کنید و از افتخارات خویش می گویید و اینکه مدیر قبلی ایجا را به خیش کشیده است و چه ها که نکرده و خلاصه کلام اینکه او بد بوده و شما خوبید!
بعد چند بندی وعده و وعید تحویل خلق ا... می دهید که قرار است اینجا متحول بشود گویی قرار است اجی مجی لا ترجی کنید و همه چیز درست شود...
یک ساک و یک پتو و یک بالش ، تقریبا همه با همین توشه بود که وارد می شدند.
آمده
بودند مهمانی، یک مهمانی سه روزه برای خلوت کردن ، برای بریدن از تمام دل
مشغولی های روزمره و برای پاره کردن نوار تکراری روزمرگی.
انسان است دیگر...
گاهی از کسی یا از چیزی خوشش نمی آید، گاهی با دلیل گاهی هم بی دلیل ...
مثلا دلش با فلانی صاف نمی شود...بدون اینکه بداند چرا؟؟
تا اینجایش از لحاظ اجتماعی مشکلی نیست ، آزادی برای همین جا هاست برای اینکه از کسی خوشت بیاید و یا نیاید ، از کسی طرفداری کنی یا نکنی
یک سوال اساسی برای سال 94:
اگر امسال نصف سال پیش هم لایک نخوریم چه می شود؟
نمی گویم نفس های سال ۹۳ به شماره افتاده..
نه..۹۳ دیگر مورد احترام است
۹۳ الان جز بزرگی از زندگی من و توست...
نمی گویم ۹۳ هر چه بود گذشت ...
نه ..۹۳ هر چه شد ، شد