آرامشی از جنس خدا
یک ساک و یک پتو و یک بالش ، تقریبا همه با همین توشه بود که وارد می شدند.
آمده
بودند مهمانی، یک مهمانی سه روزه برای خلوت کردن ، برای بریدن از تمام دل
مشغولی های روزمره و برای پاره کردن نوار تکراری روزمرگی.
به میز پذیرش
که می رسیدند کارت ثبت نام را تحویل می دادند ، برخی تلفن های همراه شان را
هم خاموش می کردند و به قسمت پذیرش تحویل می دادند تا ارتباط خود را با
دنیای کوچک بیرون از این دنیای بزرگ قطع کنند.
اذان صبح ، آغاز مهمانی بود و همه چیز شروع شد...
هرکسی زیر لب نجوا میکرد درد دل هایش را.
این را از چشم های تر شده و سکوت حاکم می شد فهمید...
انگار با شروع مهمانی بغض ها ترکیده بود و هر کس در گوشه ای زانو به بغل گرفته گلایه هایش از دنیا را با خدا نجوا می کرد...
سحرگاه اعتکاف با نوای مناجات امیر المومنین سوز عجیبی دارد..
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الامان یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ
پروردگارا
من از تو درخواست ایمنى میکنم آن روز سختى که مال و فرزند هیچ نفع نبخشد و
چیزى جز آنکه با قلب پاک و سالم حضور خدا آید سود ندهد.
و اینجا جایی است برای به دست اوردن قلب سلیم.
اینجا برای قلب سلیم التماس می شود...
اینجا شب هایش حال عبادت دارد...
اینجا نیمه های شب چراغ خاموش خریدار ندارد.
چراغ باید روشن باشد، هنوز خیلی ها حرف دارند.
خیلی ها نماز می خوانند ، خیلی ها قرآن می خوانند چراغ را روشن باید گذاشت.
اینجا روضه خوان و مداح چندان نیاز نیست! دل خودش روضه خوانی می کند.
اما یک روضه است که دل های این مهمانان را می لرزاند.
صدای هق هق شان را بلند می کند.
سر به سجده می گذارند و از شدت گریه بدن هاشان می لرزد.
عجب روضه ای است.
غروب روز سوم ،
روضه خوانده می شود:
الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر
اشهد ان لا اله الا الله
اذان غروب روز سوم حزین ترین روضه برای معتکفین است.
می گویند: تمام شد.
و گریه ای که بند نمی آید..
اینجا به همه ی مهمانان خوش گذشت.
حالا یکی یکی از مسجد خارج می شوند.
و این چهره ها یک هدیه دارد.
آرامشی از جنس خدا
هدیه ی خدا به مهمانانش.