نبین

از دیدنی هایی خواهیم گفت که نمی بینیم

نبین

از دیدنی هایی خواهیم گفت که نمی بینیم

از دیدنی هایی خواهیم گفت که نمی بینیم!
از چیزهایی که منافعمان اقتضا کرده است تا نبینیم یا آنقدر دیده ایم و دم برنیاورده ایم و دیده اند و دم برنیاورده اند که عادی شده است!
و دیدن اش و بازگو کردنش عتاب کردن و اصلاح کردنش صدا ها را بالا می برد!!
قلم ها را به نوشتن وا میدارد و .....
همه تلاش می کنند که بگویند:
نبین!

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲ بهمن ۹۳ , ۰۰:۰۰
    شرم
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

۰۹اسفند

بی شک یکی از سخت ترین و طاقت فرسا ترین فعالیت های حاضر در کشور و دانشگاه های ما کار فرهنگی است. زمانی که فردی احساس کند می بایست در زمینه ای کار فرهنگی کرد، سخت ترین راه را انتخاب کرده است. چون اصولا کسی در زمان حاضر کار فرهنگی را کاری مفید نمی داند.
کار فرهنگی برای آنان که دغدغه دارند در چند کلمه خلاصه می شود: حرص خوردن ، بدو بدو کردن ، خالی شدن جیب  و در مرحله آخر محکوم شدن.

۲۶دی

کافی است در محیط دانشگاه قدم بزنی آن وقت میفهمی چه می گویم......

 فکر می کنم سال هاست جو و فضای علمی از محیط دانشگاه رخت بر بسته است.

گروه گروه دانشجویانی که در پی هم صدای قاه قاه خندشان توجه دیگران را جلب می کند.

بعضی دیگر هم در حال عکس گرفتنند تا در شبکه های اجتماعی برای چند لایک هم که شده به اشتراک بگذارنند و زیرش بنویسند (من و دوستم همین الان یوهویییییی وسط دانشگاه)

۰۱مهر

این جا روستایی در استان چهار محال بختیاری

اردوی جهادی دانشگاه مرداد ماه 93

این جا هوا خوب است

طبیعتش مجذوبت میکند کمی فکر می کنی و می گویی:

کاش اینجا هم یک خانه داشتم

دوستان من نیز هر کدام به نحوی این جمله را می گفتند

یکی گفت : اینجا به درد بعد از بازنشستگی می خورد خانه ای بخری و راحت لذت ببری

ولی من میگفتم نه!

نمی دانم چرا ! ولی برای زندگی نمی پسندیدمش!

روز های آخر دیگران هم نظرشان تغییر کرد دیگر اینجا را برای زندگی نمی خواستند.

اینجا به درد تعطیلات می خورد.

بیایی صفا!

 

۰۱مهر

در جریان مدرنیته شدن چشم بر سنت ها بستیم و ندیدیم

احساس کردیم مدرنیته شدن با سنت ها نمی خواند

در حالی که منافاتی نداشت

فکر نکردیم مدرن میشویم که مشکلات راه های سنتی را حل کنیم فکر کردیم مدرن شدن یعنی انقضای سنت به پایان رسیده است

حال جامعه ای هستیم با روحیه هایی سنتی ارزش هایی سنتی و روش هایی مدرن که همخوان با ارزش هایمان نیستند، روش هایی که فکر میکردیم به واسطه مدرن بودنش درست درست است غافل از اینکه سنت بود که می توانست اشکالاتش را عیان کند و نقاط مثبتش را فرا گیرد تا در عین سنتی بودن مدرن باشیم!

حال در این تضاد داریم  ارزش هایمان را از دست می دهیم و فرهنگمان را به حراج گذاشته ایم.

و این روز ها تنها روزنه ی امید همان روحیه های سنتی و ارزش هایی هستند که هنوز به آن ها اعتقادکی داریم!

شاید تلنگری بتواند این چشم های بسته را باز کند.